تا نهایت خدایم به من آموخت که دیگر ید بیضا و دریای شکافته برای هدایت این بشر منور الفکر راه به جایی نمی برد. مگر نه این است که امروز معجزه های موسی(ع) و ابراهیم(ع) را امروز با علم خودشان توجیح شدنی می دانند! خدا معجزه اش را به جایی برد که دیگر نه تیغ آزمایشگاه ها به آن جا برسد و نه حتی خیال آزمایشگران. خدا قلم به دست گرفت و به آن قسم خورد. قسم خورد که با آن دنیا را هدایت خواهد کرد"ن واقلم و ما یسطرون" و نصیب ما هم قلم شکسته ای است که با آن بعضی وقت ها خدایی هم می کنیم! این جا نه تفکر خانه است و نه دعوا خانه. این جا انباشت چکنویس های کسی است که می خواهد حافظه ی این مولود مدرنیته را جایگزین حافظه ی ضعیف خود کند. حافظه ای که کم شبیه برفک های مذکور نیست. البته گهگاه هم کمکی است برای حفظ حساسیت و حتی مخزنی برای شاعرانه هایی که نمی جوشد و تنها گهگاه چکه می کند! شاعرانه هایی که علی رغم تمایلم مدتی است بوی نیش و کنایه می دهند! نه توقع نظر دارم و نه هراس از نقد. پیشاپیش از تذکر و احیانا حذف نظراتی که در چارچوب ادب نمی گنجند عذر خواهی می کنم.