داشتم دفتر خاطراتم را مرور میکردم...

از عصری که با مامان حرف زدم. باز هم دلداری های مامان و مخالفت ها و واریانت دادن هایشان! خب مامان مگه نمیگی فرانسه خوبه خب برو همن پزشکی رو فرانسه بخون مامان! ها نظرت؟ 

ارمیا: مامان و با اومدنم به اینجا با پزشکی خوندن همه چی خراب شد

روزهای زیبای خاطرات

مامان شهین : مامان جان فدات بشم این همه آدم دارن اونجا درس میخونن هزاران هزار

ارمیا: مامان بخدا همشون یکی از اون یکی......... اینا دنبال درس نیومدن! یکی دغدغش روسری نداشتنه یکی دیگه سربازی نرفتن کل انگیزه خارج بودنشون همینه و اینجا براشون بهشت. مامان من پسر بی بند و باری نبودم و بی عرضه ای که اینجا بیام برای دنبال این دختر اون دختر افتادن که من توی ایرانم و توی اینجا هم یک میلی لیتر مشروب نخورده و نمیخورم که مشروبهای اینجا برام جذابیت داشته باشه......... هدفم گم شد مامان گم شد... توی هیاهوی پزشکی لعنتی گم شدم... گم شدم توی دنیا طلبی ها و چشم و هم چشمی های جامعه توی تصمیمیات نا درست....

گریه...

گریه....

گریه.......

مامان شهین: ارمی مامان ! گریه نکن جون مامان گریه نکن. مامان قربونت بره گریه نکن..... چرا اینجوری خودتو اذیت میکنی؟ به بابات بگم هرچی پول خواستی برات بریزه به حسابت. فقط ناراحت نباش. 

ارمیا: مامان پول تو سرم بخوره!!! نمیخوام بخدا به هرکسی میپرستید هرچی فرستاید تو حسابمه یک دلارشم بدردم نمیخوره. گاو که نیستم اخه مگه من چقدر میخورم دو قاشق غذا نخورده سیر میشم. میریم بیرونم نمیتونم بخورم ....من نخوام پزشکی بخونم کیو باید ببینم؟ بخدا پزشکی روز به روز لحظه به لحظه منو از تمام برنامه هایی که توی تمام زندگی چیده بودم دور میکنه! بخدا با پزشکی آخرش باید برگردم یکی از دهاتای ایران بشم پزشک خانواده! دلمم خوش باشه ماهی N میلیون تومن حقوق میگیرم! مامان آخرش چی؟ هیچی میشم دکتر ج یه مطب و یه خونه و یه ماشین این میشه کل زندگیم توی ایران! چیکارش میخوام بکنم؟ امریکا رفتن بخدا با پزشکی یه چیزی در حد جوکه مامان در حد جوک! نه اینکه نشه ولی احتمالش خیلی پایینه! شهرها و ایالتهایی هم که من میخوام دیگه واویلا!

مامان شهین: ارمی مامان بمیره برات ناراحت نباش ......ولی اون وقت میگن پسرشون نتونست پزشکی بخونه! مغزش نکشید مامان . نمیشناسی مردم و فامیل رو مامان؟

ارمیا: مامان ..... بغض

مامان شهین: بغض.....

ارمیا: بغض......... مامان میخواستم دکترا بگیرم میخواستم برم شاگرد دکتر سروش بشم یادته؟ یادته چقدر برات حرف میزدم مامان؟ یادته میگفتم دوست دارم کرسی استادی داشته باشم توی فلان دانشگاه درس بگم برای شاگردام. .... یادته مامان .....

مامان شهین : آره مامان فدات بشه...بغض..... 

ارمیا: مامان... 

+ دل پدر و مادر....... چشمای ناراضی و محجوب و پر شرم  بابا.... باشه گفتن و سکوت مامان که فقط برای اینکه من فکر کنم راضی هستن له میکنه منو له.......

 

              بزن باران... ببار ای تنها همدم من... بابار و ببر اشکهای جارم ام را.... ببر با خود.... همانطور که رویاهایم را بردی....ببر با خود......



جدیدترین ها

جزئیات تجاوز جنسی و قتل ستایش توسط پسر 16 ساله

دختران ارازل و اوباش تهران

رابطه ستاره فوتبال لیگ برتر با یک پسر دخترنما

جزئیات تنبیه وحشیانه دانش آموز مشهدی